ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
به نام آنکه آبان آفریدست
که ماهی بهتر از آن کس ندیدست
به نام او که من را برتری داد
مرا با تاج آبان سروری داد
به دنیا آمدم در ماه آبان
گل عمرم شکفت و گشت خندان
منم از ماه لطف و مهربانی
منم از ماه نیکی آسمانی
منم هم ماه کوروش شاه شاهان
کسی کو بُد پدر بر خاک ایران
جوان مردی که ذوالقرنین نامش
بزرگی در وجود و در مرامش
مرامم چون پدر از عشق لبریز
سرشتم سبزتر از سبز جالیز
برایم عشق امری با تقدس
گلی دانم ورا از باغ فردوس
گدای عشق بی عشقان نباشم
چرا منت کش اغیار باشم ؟
اگر عشقی بود مجنون ترینم
منم فرهاد و شیرین آخرینم
چو دریا این دل من بی کران است
چو رودی زنده ، جاوید و روان است
دماوندم رفیع و پایدارم
حضوری ساکت و آرام دارم
بدان گر بار دیگر فرصتی بود
به دنیا آمدن را مهلتی بود
اگر بد در تولد اختیاری
که خود روز ورودت را نگاری
میان ماهها از سال شمسی
دوباره بی شک و دور از هراسی
گزین می کردمی آبان که آبان
بود ماه دل انگیزان و خوبان
دل انگیزی تو ای مولود آبان
تو ماهی، چارده شب رفته بر آن
برای آنکه در این زندگانی
خودت را کوچک و ارزان ندانی
نگه بر نام ماه خویش انداز
که نامش با “الف” گشتست آغاز
الف یعنی همان آتش که داری
همان #احساس_ناب_بی_قراری
الف یعنی که: #هستی_پاک_چون_آب
تو باشی جان سپارد هر چه مُرداب
پس از آن “ب” نشان از بی ریایی
دل لبریز عشقی ماورایی
نشانی از بزرگی پارسایی
صفت هایی سراسر کبریایی
“الف” در حرف سوم بهر تاکید
هر آنچه گفته شد را هست تایید
و اما حرف آخر حرف “نون” است
نشان از نور اسرار درون است
تو نوری، روشنی بخشی، سپیدی
حضورت مرگ و پایان پلیدی
پناهی از برای بی پناهان
که این رسم است در آیین آبان
طراوت می تراود از وجودت
محبت رج زده بر تار و پودت
تمام حرف های تو ز باران
چو رگباری ز جنس نوبهاران
بکن زنجیر ظلمت پاره پاره
که هستی کهکشانی پرستاره
شمیم و عطر تو از آسمان است
تو بویت بِه ز بوی حوریان است
به رویت نا امیدی چون بتازد
امیدت پشت او را خاک سازد
تو در بی راهه های نا امیدی
چراغ راهی و نوری سپیدی
تویی افتادگان را دست آویز
برای هر کسی اسرارآمیز
تو بارانی لطیف و مهربانی
سروش و قاصد رنگین کمانی
تو امروزی همان فردای دیروز
تو هر روزی و هر روزی و هرروز
تو یک گل از تبار رازقی ها
تویی تنها دلیل عاشقی ها
تو پروازی میان آسمان ها
تو یک حسی رها در بی کران ها
تو هستی لایق زیباترین ها
تو هستی بهترین در بهترین ها
تو زیبایی و زیبایی پسندی
عجب نبود که خود را می پسندی
تو رویایی سپید همچون بهشتی
تو شش حرف جدای سرنوشتی
که می چسبی و می سازی جهانت
به هر شکلی که خواهی آسمانت
ز جا برخیز و دنیا زیرو رو کن
بجنگ و ترس را بی آبرو کن
بیا تا هرنفس فریاد سازیم
بیا تا قصر غم بر باد سازیم
برایت آرزو دارم جهانی
سراسر سرخوشی و شادمانی
چو گل باشی و عمرت گل نباشد
بمانی تا که آبان زنده باشد
الا ای همسفر از فصل باران
الا ای همقطار ماه آبان
تو را من میسپارم بر جهاندار
خدای ماه آبانت نگهدار